و
که شراب در جامِ ديگران مي ريزي
و عيش
در کامِ ديگران مي گذاري را ،
چه به حالِ دلِ بيتاب و بيقرارِ من ؟
کارت به کارِ دلتنگيِ شب هاي من نباشد ،
تو
خوش باش
و سبويِ مَستان را از ميِ گوارايِ کِلکِ چشمانت ،
پُر کن .
کارِ ما پيش مي رود خود به خود .
چه توفيري دارد
که خون به دل کنم يا تير از پهلو بَر کَنم ؟
چه تفاوتي مي کند
که بر دلم بخندند يا بر حالم بگريند ؟
تو خوش باش .
کارِ ما را خدا خواهد ساخت
3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/15 - 13:42